کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : رسول رشیدی راد     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

با ذکر یا حـسین تو دل دم گرفته است            در عرش سینه خـیمۀ ماتم گرفته است

آتش به خـون دل زده قـقـنـوس دیده‌ها            از روضه‌هات بال و پر غم گرفته است


چشم از شب شهادت تو رزق و روزی            خود را بـرای مـاه محـرم گرفته است

از آه آتــشـیـن تـو در پـای روضـه‌هــا            از سنگ روضه‌خوان تو شبنم گرفته است

بـاد از نفـس‌نفـس زدنت بـین گـریه‌ات            موج عـزا به دامن پـرچـم گرفته است

بشکن سکوت بغض گلو را عزیز جان

بر منبرت جلوس کن و روضه‌ای بخوان

با سـیـر در مـیان مـقـاتل، و روضه‌ها            ما را فدای عشق حسین کن در این منا

تا غـرق اشتـیاق حـسین دق نکـرده‌ایم            هـمراه خـود بـبـر دل ما را به کـربـلا

واکن گـره ز روضـۀ گـودال قـتـلـگـاه            از نـالـۀ غـریـب زنـی بـیـن خــنـده‌هـا

قرآن به لحن روضه، بخوان آیه‌های کهف            هـم نـالـه بـاش قـاری قـرآن نـیــزه را

با پـای دل بـبر دل ما را در این سفـر            بر روی خار غـصه و غـم شام پُر بلا

بی‌شک شـنـیده از دم روضه، پـیام تو

دنـیـا طـنـیـن نــالـۀ الـشـام و شــام تـو

در نفخ روضه کار تو با غم دمیدن است            با گـریه تا نهـایت غـصه رسیدن است

قـربان حج کودکی‌ات ای سفـیر عـشق            هر روضه‌ات منای به قربان رسیدن است

سعی صفا و مروۀ حجت به روی خار            از کـربـلا به شام، پـیـاده دویـدن است

دیدی جـواب قاری قـرآن به شهر شام            با چوب خیزران ز لبش بوسه چیدن است

دیدی که ظرف جان پُر از زخم عمه‌ات            بین خـرابه لب پره شوق پـریدن است

جسمت مدینه بود و دلت مـرغ کـربلا

ای آخـرین شهـیـد محـرم به روضه‌ها

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

چون لحظه‌ای که صیاد در کف گهر بگیرد            ای صبح! شب بر آن است از تو خبر بگیرد

دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند            می‌خواست هرکس از تو خون جگر بگیرد


زهراست پشت این در یا که عزیز زهرا؟!            بار دگر قرار است خـانـه شـرر بگیرد

من اعـتـقـادم این است تو ناجی خـلیلی            راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد

دور سرت بگردم خـیلی تو را کـشـیدند            ای کـاش یک نـفـر بود راه گذر بگیرد

گـفـتند پشت مرکب خیلی تورا دوانـدند            شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد

با اینهمه مصیبت صدجای شکر باقی‌ست            قـسمت نـشـد دلت را داغـی دگر بگیرد

ناموس تو به خانه در حجـره‌های بسته            کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد

تـرسـیـده‌اند امـشـب این دخـتـرانت امـا            آیا کسی قـرار است درد کـمـر بگـیرد؟

فرق است بین آنکه در خانه گریه کرده            بـا آنـکـه در خـرابـه یـاد پــدر بـگـیـرد

فرق است بین آنکه رفته به مجلس می            با انکه پـشـت پـرده حـسّ خطر بگـیرد

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد حسن جنتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چون خلیل الله، اما شعله گلزارش نشد            آنکه آتش آمد و حرمت نگه دارش نشد

گنج علمش زیر طوق جهل بیدیننان اسیر            دست ظلمت‌کیشِ دوران، یار افکارش نشد


سرگذشتش را پر از مهر و گذشت آورده‌اند            قدر دانی، پاسخ آن کـوه ایـثـارش نشد

صبح صـادق بود اما تـیره شد ایـام او            سهم ظالم، یاریِ چـشمان بیدارش نشد

گرچه دل خون شد ز دست شعله‌های در امام            شکرحق چون فاطمه درگیر مسمارش نشد

کربلا را در میان خانه و در کوچه دید            پیرمردی که در آن غربت کسی یارش نشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گرچه دل خون شد ز دست شعله‌های در امام            لااقل چون فاطمه درگیر مسمارش نشد

زبانحال امام جعفر صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود مربوبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

زخمی که هست بر جگر من، جدید نیست            سوزانـده جانم و به اجل هم امید نیست

آتــش کــشــیــده‌انــد درِ خــانـــۀ مـــرا            این کارها ز دشـمـن حـیدر بعـید نیست


شیـخ الائمه را وسط کـوچـه می‌کـشـند            اینجا کسی به فکر منِ مو سـپـید نیست

گـشـتـه مـدیـنـه کـربـبـلایـی دگـر، ولی            داغـی شـبـیه داغِ حـسـینِ شهـید نیـست

این لـشکـری که از در و دیـوار آمـدند            دلـسـنگ‌تر ز لشکـر پَـستِ یزید نیست

وحـشـت‌زده اگـر شـده‌انـد اهـلِ خـانه‌ام            اما خـبـر ز ضربت دسـتـی پلـید نیست

اصـلاً تـمــام آنـچـه کـه دیــدم، بــرابـرِ            آن صحنه‌ای که عمۀ سادات دید، نیست

 "والشمرُ جالسٌ" به روی سیـنۀ حسین            رحمی به قلب آن که سرش را بُرید نیست

عالم فدای خواهر مظلـومه‌ای که گفت:            گـشـته تن بـرادر من نـاپـدیـد...، نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

اینجا خبر ز خـصـم لـعـینی که بی‌هـوا            معجر ز روی عترت طاها کشید نیست

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

مـقـدسـاتِ خــدا در مــدار تـقـدیـس‌ت            مـلائکـه همه شـاگـردهای تـدریـس‌ت

اسـاس فـقـه تَـشـیّـع رهـین تـأسـیس‌ت            گـرفـتـه‌ایـم مـسـلـمـانـی از احـادیـثـت


نـشـسـته‌ایم همه پای درس دلـبـری‌ات

هـمه فـدای دُرسـتـیِ فـقـهِ جعـفری‌ات

کـسی‌که با تو نبـاشـد، تباه شد دیـنـش            بنـای تـفـرقـه شـد فـرقـۀ دروغـیـنـش

نثار او شده لعـن رسـول و نفـریـنـش            ولی محب تو را حق نموده تحـسینش

خدا کند که چو هارون مکی‌ات باشیم

دوباره زائـر آن قـبـر خـاکی‌ات باشیم

کـلام توست که إحـیـا کُـنـندۀ دین‌ست            پیام توست که اصل جهاد تبـیین‌ ست

قیام توست که بُنـیـان‌کَن شیاطـین‌ست            قوام درس تو روضه‌ست‌، روضه شیرین‌ست

میان محـفـل اُنـسـت حـسـیـنـیـه داری

چه اشـتـیاق عـجـیـبی به مرثیه داری

تو در عمل به عزاداری‌ام جهت دادی            به اشک‌های حسینی تو منـزلت دادی

میان گریه به ما درسِ معـرفـت دادی            تو راهکار شـفـاعت در آخـرت دادی

صدا زدی که برای حسین گریه کـنید

به یاد کـربـبـلای حـسـین گـریه کـنـید

تو درد دیـده‌ای از اِنـفـعـال بـی‌دَردان            تــو داغ دیــده‌ای آقـا مـیـانِ نـامـردان

تو بین آتش و در خوابِ نازْ شاگردان            تو پا بـرهـنه مـیـانِ هـجـوم ولگـردان

دوباره بین مدینه، حرم در آتش سوخت

گرفت خانه‌ات آتش، دلم در آتش سوخت

به غـیرت تو اگر بین خـانه برخورده            گریز روضه‌ات اول به میخِ دَر خورده

به یادِ فاطمه که ضربه بی‌خبر خورده            دلِ شکـستۀ تو بی‌امـان شـرر خـورده

خدانکرده زنی بین خانه‌ات که نسوخت؟

کبوتری وسط آشیانه‌ات که نـسوخت؟

اگرچه ارثِ غریبی به تو مُـدام رسید             گریز روضه‌ات از کوچه‌ها به شام رسید

عـقـیـلـۀ عـلــویــه بـه ازدحـام رسـیـد            به عـمـه‌جانِ شما خـیـلی اتـهـام رسید

کسی که بود دو عـالَـم مُـسَخَّـرِ نـامش

حـرامـزادۀ مــرجــانـه داد دشـنـامـش

عبا نبردی و گـفتی عبا نداشت حسین            رِدا نداری و گـفتی ردا نداشت حسین

به روی پیرُهن از زخم جا نداشت حسین            به زخمِ نیزۀ اخنس، صدا نداشت حسین

به خونِ حنجرش آغشته شد، بمیرم من

عزیز ما "نگران" کشته شد، بمیرم من

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

صداقت گوشه‌ای از بی‌نهایت حُسن رفتارش            هزاران جابر و صدها ابوحمزه بدهکارش

شعاعی از رُخَش تابید و توحید مفضّل شد            کمال شیعه مدیـونِ کـلام پُـر هـوادارش


تقّیه کرد و همچون پیله شد پروانۀ دین را            نمایان گشت بعد از سال‌ها آثار ایثارش

سرِپائیم اگر از لطف قال الصادق اوئیم            که عنوان رئیس مذهبِ شیعه سزاوارش

هزاران لعنت و نفرین به منصور دوانیقی            که آمد با سلاح طعنه و تهمت به پیکارش

خدا لعنت کند هر کس به او بی‌احترامی کرد            امام شیـعه را بردند ابترها به اجـبارش

ربیع بی‌حـیا مهلت نداد عـمامه بگـذارد            عـزادارم عـزادارم عزادارم عـزادارش

مدینه خاطراتی تلخ همچون کربلا دارد            پُر از داغ‌ست در سینه، چه از کوچه، چه بازارش

به روی نیزه می‌بردند رأسِ پور حیدر را            بـمـیـرم آفــتـابِ داغ هـم می‌داد آزارش

خودش فرمود هرکس گریه بر جد غریبم کرد            نمی‌بینند او را در صف محشر گرفتارش

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : حسین عرشی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

به سمت عـشق کـشـاندی نگاه آئین را            ببر به سمت حـقـیـقت، قـبـیـلۀ دین را

تو صبح صـادقی و صادقانه می‌گویم            ز سمت چـشم تو دیدم طلـوع آئـین را


تو پیر میکدۀ مکتب و هزاران مست،            بنـوشـد از لب لعـلـت کـلام شیرین را

برای وصف تو ذهنم قلم گرفت به دست            ز شش جهت بکشد رشتۀ مضامین را

بـه بـاغ پُـر ثـمـرِ واژه واژۀ کـلـمـات            کـشانده خاطر تو شاعر غـزل چین را

پیِ اجابت تو دست پُر ز خواهش من            گره بـزن به نگـاهـی دعـا و آمـین را

میان بغض و غـریـبی، بقـیع بی زائـر            به دوش شهر نشانده سکوت سنگین را

بنا کـند دل من روی قـبـر خـاکـی تـو            ضریح و گنبد و گلدسته‌های زرّین را

شکست بغض من و بین اشک غم چیدم            برای مرثیـه‌ات واژه‌هـای غمگـین را

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

فــقـیــر بــذل نــگــاه تـو یــا ولـی الله            اسـیـر زلـف ســیــاه تــو یــا ولـی الله

بـه انـتــظــار پــنــاه تـو یــا ولــی الله            نـشـسـتـه بـر سـر راه تـو یـا ولی الله


تویی کریم کریمان و ذوالکـرم هستی

تو سـرپـنـاه من و خـانـواده‌ام هـسـتی

حـدیث فـضل تو اذکـار هرشب شیعه            همیـشـه نـام قـشـنـگ تو بر لب شیعه

تـویی رئـیـس بـلاعـزل مذهـب شیعه            الا امـیـر و عـلـمـدار مـکـتب شیـعـه!

به لطف کرسی درس تو جعفری شده‌ام

من از دعای شما بوده حـیدری شده‌ام

تو عشق هر دل بی تاب عاشقی مولا            اصول دیـنـی و قـرآن نـاطـقـی مـولا

و مــاورای تــمــام حــقـایــقـی مــولا            تویی که پـیـر و مـراد نـوابـغـی مولا

دو دست خالی من هم دخیل احسان‌ت

سرم فـدای تو و "جـابـر بن حـیان"ت

خوشابه حال دلی که فقط اسیر تو شد            اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد

خوشا به حال کسی که "ابوبصیر" تو شد            میان آن همه، شاگردِ سربه زیر تو شد

هر آن که سوی تو آمد اداره‌اش کردی

کسی که زائرتان شد "زُراره" اش کردی

شـشـم سـتـارۀ دنـبــالــه‌دار زهـرایـی            شـشـم مـربـی فـقـه و اصول دنـیـایـی

دلـیـل خـلق زمـین بلکه آسـمـان‌هـایی            تو که مـقـرّب محـبـوب حـق تعـالایی

فقط نه جانِ جهان و جهانِ جان هستی

هـماره مـرجع تـقـلـید شیـعـیان هستی

بـیا و پـای دلـم را به خـانـه‌ات وا کن            "حضور می‌طلبم سینه را مصفا کن"

ز شوق، دیـدۀ من را شـبـیه دریـا کن            تـنـور خـانـۀ خود را سپـس مهـیا کن

حلال مهـر شما قـطـره قـطـرۀ خـونم

خـلیل نار تو هستم، ز نسل "هارونم"

همیشه عطر حضورت در این حوالی هست            و با روایت تو عشق و شور و حالی هست

سحر، حسینیه، جایت همیشه خالی هست            به یاد روضۀ تو در دلم مـلالی هست

برای زائـر خـود سـایـبـان نداری که

کنار تربت خود روضه‌خوان نداری که

شبی که خانه‌ات آقا پُر از خطر شده بود            شبی که قلب حزینت پُر از شرر شده بود

شبی که مادر مظلومه نوحه‌گر شده بود            شبی که دشمنت از بام حمله‌ور شده بود

تو رو به قـبله و گـرم خـدا خدا بودی

مـیـان نـافـلـه‌ات غـرق ربــنــا بـودی

به زیر سایۀ شعله اگر که مویت سوخت            به یاد گونۀ سرخی دوباره رویت سوخت

به جبر، فرصتِ کوتاهِ گفتگویت سوخت            شبـیه تـشـنه‌لبِ کربلا گـلویت سوخت

سر بـرهـنه، بـدون عـصا کجا رفتی؟

به دسـت بـسـته ولیِّ خدا کجا رفـتی؟

چه کـرده با دلت آقـا جـفای پی‌در پی            شـکـنجـه و تـبـعـات بـلای پـی‌در پی

تـمـسخـر هـمه و نـاسـزای پـی‌در پی            هجوم درد و غم و غصه‌های پی‌در پی

ز خـون کـنـج لـبت یـاد باغ لالـه کـنم

دوباره یاد زمین خوردن سه ساله کنم

سه ساله گـفـتـم و نـام رقـیـه‌جـان آمد            سه ساله گفتم و لکنت بر این زبان آمد

همین‌که حضرت زهرا به روضه‌مان آمد            صدای نالۀ جانسوز روضه‌خوان آمد:

فـراق شـاپـرکـی را ســراغ دارم کـه

دو گوش دخـترکی را سراغ دارم که

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر و انطباق با روایت معتبر تغییر داده شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ البته این موضوع بدان معنا نیست که ربیع و فرزندش در حق امام جفا نکرده اند، بلکه بطور قطع بخاطر منافع دنیایی خویش تن به دستور منصور داده و در حق امام ظلم نموه اند؛  وارد شدن به خانه حضرت و بردن امام علیه السلام بدون عبا وا عمامه توهین و جسارتی بزرگ به امام و عملی نابخشودنی است لیکن اعمال گفته شده در بالا را که معمولا در بعضی اشعار می آید انجام نداده اند؛  جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

میان کوچه رسیدی به زحمت افتادی            "کشید بند طناب و به سرعت افتادی"

کـنار مرکـب دشـمن به شدت افـتادی            عزیز حضرت زهرا به صورت افتادی

ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد

صـدای نـالـۀ جـانـسـوز مـادرت آمـد

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می‌ریخت!            سر زده از در و دیوار به باغت می‌ریخت

خانه‌ات بی‌خبر از اشک زلالت می‌سوخت            چه بگویم! دلِ همسایه به حالت می‌سوخت


پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را            پــا بـرهـنـه سـرِ بـازار دوانـدنـد تـو را

پشت مـرکـب، رمـقِ انـدکِ پـایت افـتاد            سـرشـنـاس هـمـۀ شهـر! عـبـایت افـتـاد

ارثی از مرثیه‌اش بُردی و گـفتی: مادر            وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر

هیچ کس بغض تو را، مونس و غم‌خوار نشد            کـربـلا، کـارِ خـدا بـود که تکـرار نـشد

حُرمت مویِ سپید تو شکسته‌ست، قبول            تو یداللهی و دستان تو بسـته‌ست، قبول

باز هم شکر! به عمامۀ تو دست نخورد            حرف غارت نشد و جامۀ تو دست نخورد

زخـمی نـیـزۀ هر بی‌سـر و پـایی نشدی            بی‌کـفـن مــانـدۀ گــودال بـلایـی نـشـدی

باز هم شکر! به خلخال، نگین باقی ماند            اهل بیت حَـرمت پـرده‌نـشـین باقی ماند

با دلی سوخـته از غـصـه لبـالـب نشدند            دخـتــرانـت مـلأِعــام مـعــذّب نــشـدنـد

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

بر دور کـمـر شـال بهم ریخته دارد            انـدام کـهـنـسـال بـهـم ریـخـتـه دارد

آتش نکشانید بر این خانه که این مرد            از فـاطـمـیـه حـال بـهـم ریخته دارد


مانند عـلی رد طناب‌ست به دسـتـش            در بـنـد، پـر و بـال بهم ریخته دارد

آرام برو؛ پشت سرت از نفـس افتاد            آقـا قـد چـون دالِ بـهـم ریـخـته دارد

حالا سر پیری به روی خاک نشسته            پـیـراهـنِ پـامـالِ بـهـم ریـخـتـه دارد

مثل همـۀ عـمـر فقـط گریه و زاری            بر روضۀ گـودالِ بهم ریـخـتـه دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همینجا کلیک کنید.

خون از کف پایش به زمین ریخت و فریاد            از آن همه خـلخـال بهم ریخـته دارد

 

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

از غربتت، چشمان ما را اختیاری نیست            بر روی قبرِ خاکی‌ات، سنگِ مزاری نیست

کـاشـانـه‌ام آبـاد بـاشد، قـبـر تو خاکی؟!            جانم به قربانت مرا دیگر قراری نیست


با این همه شاگرد، ماندم از چه در کوچه            در شام فتنه، عاشقی و جان نثاری نیست

اشـرار یثـرب، نـاسـزا و هـیزم و آتـش            این رسم، رسم بردنِ پرهیزکاری نیست

در هست، آتش هست، اما میخِ بر دَر نه            ضرب لگد نه، هول دادن نه، فشاری نیست

غصه نخور، این دود می‌خوابد، خدا را شکر            پشتِ دَر این خـانه یـار بـارداری نیست

روی سفیدت از چه رو این‌قدر گشته سرخ؟            برخیز ما را طاقت این داغِ کاری نیست

افتاده‌ای بر خاک کوچه، بهتر از صحراست            حداقل در معبرت، تیـزیِ خاری نیست

خاکی شده پیـشانی‌ات اما به رخـسارت            از ضربِ سنگی تیز، خونِ تازه جاری نیست

عـمـامـه‌ات افــتـاده از روی سـرت امـا            دورت برای غارتت، داد و هواری نیست

روی زمین آرام و راحت حمدِ حق را گو            بالاسرت، در انتظارت نیزه‌داری نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ البته این موضوع بدان معنا نیست که ربیع و فرزندش در حق امام جفا نکرده اند، بلکه بطور قطع بخاطر منافع دنیایی خویش تن به دستور منصور داده و در حق امام ظلم نموه اند ؛  وارد شدن به خانه حضرت و بردن امام علیه السلام بدون عبا وا عمامه توهین و جسارتی بزرگ به امام و عملی نابخشودنی است لیکن اعمال گفته شده در بالا را که معمولا در بعضی اشعار می آید انجام نداده اند؛  جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

اشـرار یثـرب، نـاسـزا و هـیزم و آتـش            این رسم، رسم بردنِ پرهیزکاری نیست

شیخ و بزرگ شهر را وقتی که می‌افتد            ضربه زدن با تـازیانه افـتخـاری نیست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

روی سفیدت از چه رو این‌قدر سرخ است؟            برخیز ما را طاقت این داغِ کاری نیست

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

دیـنِ خـدا را عـده‌ای در دام می‌بـردنـد            تحریفِ خود را در دِلِ اسلام می‌بردند

با دیدنِ ریشِ سفـیدش دشمنان ای‌کاش            حـداقــل او را کــمــی آرام مـی‌بـردنـد


امامۀ صـدق خـدا روی تنـش باز است            شاید شـهـید عـشق را احـرام می‌بردند

وقتی رئیس مذهب شیعـه‌ست یعنی که            پخـته‌ترین را جـاهـلانی خـام می‌بردند

داغی که افتاده به قلب شیعیان این‌ست            تـطهـیـر را با گـفـتن دشـنـام می‌بـردند

وقتی که فکر حاکمان شهر مسموم‌ست            یعنی‌که مذهب را سوی اعدام می‌بردند

با حـبّـه‌ای انـگـور زهـرآلـود عـالـم را            آنان به سمت غـربت فـرجـام می‌بردند

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : مجید تال نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به تعلیم بشر مولای مکتب هر زمان برخاست            به تائیدش خدا فرمود برپا پس جهان برخاست

شگفت‌انگیز توحید مفضل شعله‌ور می‌شد            که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست


میان شیعیان با او حکومت فتنه می‌انداخت            تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخاست

و مفتاح الحقیقه قفل‌های بسته را وا کرد            و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست

چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد            که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست

کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت            در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست

زُراره؛ حمیری؛ جابر؛ امینی؛ مجلسی؛ طوسی            تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست

غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید            پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست

چو هارون در تنور امتحانش می‌توان افتاد            ولی از سفره مهرش چگونه می‌توان برخاست

پسر یک بار دیگر ارث غربت برد از مادر            دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست

میان کـوچه یاد غـربت جدش عـلی افتاد            بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست

دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت            همینجا بود که آه از نهاد روضه‌خوان برخاست

گمانم روضۀ شیخ الائـمه این سخن باشد            کجا در مجلس منصور چوب خیزران برخاست

امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ            که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر و انطباق با روایت معتبر تغییر داده شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ البته این موضوع بدان معنا نیست که ربیع و فرزندش در حق امام جفا نکرده اند، بلکه بطور قطع بخاطر منافع دنیایی خویش تن به دستور منصور داده و در حق امام ظلم نموه اند؛  وارد شدن به خانه حضرت و بردن امام علیه السلام بدون عبا وا عمامه توهین و جسارتی بزرگ به امام و عملی نابخشودنی است لیکن اعمال گفته شده در بالا را که معمولا در بعضی اشعار می آید انجام نداده اند؛  جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

میان کوچه می‌افتاد و هی می‌گفت وااُماه            بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد حاجی بنده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای بقیعت ملجأ و مأوای أهل اشک و آه            می‌کشد در مـاتم تو از درونش آه؛ مـاه

نه چراغی نه کسی نه خادمی نه گریه‌کن            نه مزاری، نه ضریحی، نه حریم و بارگاه


شصت وأندی سال از عمر شریفت می‌گذشت            تا که بردند عاقبت روزی تو را در قتلگاه

پا برهنه، دست بسته، نه عبا بر دوش، آه            من فـدای غـربـتت ای بی‌پـنـاهِ بی‌گـنـاه

زهر انگوری که منصور از جفا آماده کرد            باعث آن شد که رفت از شانه‌های دین پناه

گاه از سوز عطش می‌گفت در دل یا حسین            هـیزم آوردند؛ یـاد مـادرش می‌کرد گاه

ای مدینه باز هم در کوچه‌های خسته‌ات            مردی از ایل و تبار پاک‌ها گم کرد راه

آنچه از فعل و رضا در اشک‌های خالق است            گریه‌های حضرت شیرین فضائل صادق است

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ما را به غیر عشق خودت مبتلا مکن            جز خود دل مـرا به کـسی آشـنا مکن

دیـن خـدا ولایـت و عـشـق شـمـا بُـوَد            ما را به غـیـر دین خـدا مـبـتـلا مکـن


بـا دوری از مـسـیـر ولا و مـحـبـتـت            ما را اسـیـر غـصه و درد و بلا مکن

دین را تو گفته‌ای که به جز حُب و بغض نیست            دل را اسیر خود کن و از دین جدا مکن

درب سـرای خود بـگـشا بر دل هـمـه            ما را اسیـر و دربه در کـوچه‌ها مکن

فرموده‌ای که شرط شفـاعت بُوَد نماز            ما را به لحظه‌های شفـاعت رها مکن

مرغِ دل مرا که هوایش زیارت است            جـز راهـیِ مـدیـنـه و کـربـبـلا مـکـن

ای نور چشم فاطمه، جان نذر غربتت

ایـمان و دین من چه بُوَد جز محـبـتت

عشقت مرام و دین من و مذهب من است            دلدادگی به و مهر و غمت مکتب من است

ذکر حـدیث ناب تو شـرح کـتـاب حق            قـرآن ناطقی، سخنت مذهب من است

یـادت بـهـارِ قـلـب خـزان دیـده‌ام بُـوَد            نام خوش تو نغمۀ روز و شب من است

مظلومی و غریبی‌ات ای پور مصطفی            داغ دلِ شکسته و تاب و تب من است

هر نیمۀ شب به واسطۀ هر دعای من            ذکـرت میان زمزمـۀ یا رب من است

فخـرم بـوَد به اهل زمـین و به آسمان            چون نوکریِ تو همه جا منصب من است

زهـرا بـرایم از سرِ لطـفـش دعـا کـند            تا نوحـه‌های مـاتم تو بر لب من است

گر غـوطـه در بلا و خـطر بارها کنم

هرگـز نمی‌شود که تو را من رها کنم

قرآن بخوان که موسم وحی دگر رسید            قرآن بخوان که لحظۀ سخت سفر رسید

قرآن بخوان که تو خود وحیِ مجسمی            روح کـتاب حـق که برای بـشر رسید

قـرآن تویی و معـنی ایـمان تویی فقط            اما چرا ز کـیـنه به جانت شرر رسید

ایمان به روح و معنی قـرآن نداشـتـند            آنان که زهرشان به میانِ جگـر رسید

یک عمر اگر که محنت و غم دیده‌ای دگر            زهـر آمد و به شام فراقت سحر رسید

بس‌که غریب و بی‌کسی ای وارث علی            پهـلو شکـسته مادر بشکـسته پر رسید

آن که ز مـاتـم تو گـریبان دریده است            موسی‌بن جعفر است و بر او این خبر رسید

هـنگـام رفـتـن و شـب پـروازت آمـده

بــالا ســر تــو مــادرِ هــم‌رازت آمـده

از غـربت علی به وجودت نشـانه بود            سوز غـریب بی‌کسی‌ات بی‌کرانه بود

آتش گـرفـتـه بـار دگر درب خـانـه‌ای            تکرار صحنه‌ای که ز غربت نشانه بود

مـانـند مـادرت شده کـاشـانـه‌ات چرا؟            با چه گـناهی آتش دشـمن به خانه بود

یادی ز خـیمه‌ها و ز غـارت نموده‌ای            بس‌که هجـوم دشمن دون وحشیانه بود

یا رب امام دیگری از خانه شد برون            در کوچه‌ها کـشاندن تو ظـالـمـانه بود

آمـادۀ سـفـر شـده بـودی به سـوی یار            زهری که شد نصیب تنت یک بهانه بود

بال و پرت گشودی و راحت شدی ز غم

از آن همه جـفـا و از این کـینه و ستم

ای آخـرین سـفـارش تـو بـر نـمـاز ما            ای قـبـله‌گـاه و کـعـبـۀ راز و نـیـاز ما

با آن سفارشت که عجب عاشقانه بود            تـنهـا به خـاک کـربـبلا شـد نـمـاز مـا

مظلومی‌ات همیشه به جان‌ها شرر زند            داغـت شـده تـمـامی سـوز و گـداز ما

گفتی حسین و خود ز غمش ناله‌ها زدی            دیـوان عـشـق او بـگـشودی و راز ما

فیض خدا به واسطه‌ات می‌شود نصیب            تـنهـا به سـوی تو شده دسـت نـیـاز ما

دل تا به ابد به مذهب عشقت سپرده‌ایم            آه اِی امــام عـشـقِ دلِ ســرفــراز مـا

مهـمانـمـان نـمـا به بـهـشت بقـیع خود            ای قـامـتت به بـاغ جـنان سروِ ناز ما

خشتی ز خاک تربت ما خوش به پا شود

بر روی قـبـر تو حـرمـی تا بـنـا شود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ البته این موضوع بدان معنا نیست که ربیع و فرزندش در حق امام جفا نکرده اند، بلکه بطور قطع بخاطر منافع دنیایی خویش تن به دستور منصور داده و در حق امام ظلم نموه اند ؛  وارد شدن به خانه حضرت و بردن امام علیه السلام بدون عبا وا عمامه توهین و جسارتی بزرگ به امام و عملی نابخشودنی است لیکن اعمال گفته شده در بالا را که معمولا در بعضی اشعار می آید انجام نداده اند؛  جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

سجـاده را کـشـیده عـدویت ز زیر پـا            این گدشه‌ای ز شرح هجوم شبانه بود

زباحال امام جعفر صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آتـش انـداخـتـه انـگـار ز پـا تا به سـرم           بس‌که زد طعنه به من، سوخت تمام جگرم

روح، زندانی این جسم نحیفم شده است           مانده در این قفسِ تنگ، فقط بال و پرم


کارم افتاده به دست دو سه تا گزمۀ مست           زیر این بـار بـلا راست نـمی‌شد کـمرم

می‌کـشیـدند مرا در وسـط کـوچه شـبی           می‌زدم بر رخ خـود لطـمه به یاد پـدرم

سیلی و آتش و میخ و در و دیوار و لگد           رد شد آن صحـنۀ تاریک ز پیش نظرم

آه از سـیـنـۀ تـنـگـی کـه بـرایـم مــانـده           وای از روضـۀ مـادر که شده دردسرم

گرچه یک عمر دلم از غم او می‌سوزد           بـی‌پـر و بـالـم و درگـیر عـذابـی دگـرم

هیچ روزی نـشـده تـلـخ‌تر از عـاشـورا           می دهد رنج، غـم یـار ز شب تا سحـرم

طاقتم رفت که می‌گفت کسی در گودال           سرش اینجاست، ببر حمله دگر سوی حرم

گوشواره، گلِ سر، معـجـر و مثل اینها           شده تصویر پُر از خونِ دو چشمان ترم

چقـدر بی‌سر و پا دور حـرم سرگـردان           چـقـدر درد که آمد هـمـگی دور و بـرم

جان من بر لـبـم آمـد، نـفـسم می‌سـوزد           آه افـتـاده در این لحـظـه کـجـاها گـذرم

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

من که کبوتر دلم، همیشه در هوای توست            همچو نسیم قدسیان،عازم آن سرای توست
دو چشم جان به سوی تو، کعبۀ کعبه کوی تو            قبـلۀ قلب خسته‌ام، تربت دلربای توست


بقـیع اگر چه خلوت از، همهـمۀ آدمیان            پر از حضور عرشیان، به قبر باصفای توست
خیل ملک صف به صف از، بارگه‌ات کند عبور            که بارگاه خاکی‌ات، بهشت آشنای توست
هدیه هر فرشته بر، جمع ملائک به جنان            ذره‌ای از خاک بقیع، به عطر جان فزای توست
زائر قـبـر اطـهـرت، زیـارت خـدا کـند            که وجه بی‌بدیل تو،جلوه‌ای از خدای توست
مرا اگر که دعـوتی، بهر زیـارتت کنی            جان دهم از شوق وصال، که این هم از عطای توست
ای‌که رئیس مذهبی، به مکتب خدای عشق            بقای دین احمدی، به لطف گفته‌های توست
جـلـوۀ رب ازلـی، وارث غـربت عـلی            معـنی دین نبـوی، تـلالـو ولای تـوست
به سن پیری ز پی، مرکب دشمنت روان            به کاخ آن که به لبش، طعنه و ناسزای توست
شرح نمی‌توان نمود، داغ تو را که گوئیا            هر چه غریبی و غم است،جمع شده برای توست
رخت سیه به تن کند، مادر قد خمیده‌ات            اوکه همیشه گریه کن، به مجلس عزای توست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

باید غـزل سـرتـاسـرش آتـش بگـیرد            شاعـر بـسـوزد دفـتـرش آتش بگـیرد

از داغ پی‌درپـی سزاوار است شیـعه            با گـریـه مـژگـان تـرش آتش بگـیرد


وقتی کبوتر در قـفـس محـبوس باشد            ای وای اگر بال و پـرش آتش بگیرد

وقتی زنی پشت در خـانـه‌ست هرگز            خـانـه نـبـایـسـتـی درش آتـش بگـیرد

سخت است پیش چشم مردی که به نیزه‌ست            دار و نـدار خـواهـرش آتـش بـگـیرد

گیرم به غـارت رفت گردنبند طـفـلی            دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟

فـرزند ابراهـیـم در آتش بـعـیـد است            یک تـار از مـوی سرش آتش بگیرد

مرد خـراسـانی! ببـیـن هـارون مکّی            حـاشـا که یکـدم بـاورش آتش بگـیرد

تا پـنـج تن یـار حـقـیـقـی نـیـست باید            شیـعـه نـگـاهِ بر درش آتـش بـگـیـرد

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو           عـرش آرام است زیر سـایۀ طـوبای تو
بادها را
مسخ کرده عطر جان افزای تو           ماه، فانوسی برای شب نـشـیـنی‌های تو


تو تـجـلّی اصـولی، تو بـنـای مـنـطـقـی
تـو امـام راسـتـیـنـی، تـو امـام صـادقـی
از قـنوت صبحگاهت تا دعایی می‌رسد           مستـمند تو به یک نان و نوایی می‌رسد
پای درس‌ت روح آدم تا رهایی می‌رسد          
جابرِ حیّان در این مکتب به جایی می‌رسد
طایر عـلـم لـدُنّی جـلد بـامِ صـادق است
شیعه هرچه دارد از قالَ الامام صادق است
خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است           خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است
کسب علم از غیر باغ دانشت بی‌حاصل است           طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است
نور علم‌ت را به ژرفای جهان تابانده‌اند
بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده‌اند
حال عاشق نیمه‌شب با چشم بارانی خوش است           پس سحر لطفی کنی من را بگریانی، خوش است
یک نظر تنها، به سمتم، سربگردانی خوش است           در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است
خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده
مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده
می‌چـکـد عـطـر خـدا از اَلـسّلام آخرت           شش قدم می‌خواست تا معراج، چشمان ترت
جبرئیل افـتاد وقـتی باز شد بـال و پرت           بندگی‌ات شیعـه را انداخـت یـاد مادرت
اشک را مانند مـادر می‌کـنی آب وضو
آنقدر، مولای من،
زهراخِصالی که نگو
فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می‌کنم          
شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می‌کنم
دست چشمم را کـنار قـبر تو رو می‌کنم           بارگاه خـاکی‌ات را آب و جـارو می‌کنم
کاش در خاک بقـیع تو
حرم می‌ساخـتیم
چارتا گنبد در آنجا دسته کم می‌ساخـتیم

بارها گفتی که اشک روضه‌ها مشکل‌گشاست           دردمندان گریه بر هر در بی‌درمان دواست
خـتم منبـرهایت آغـاز گـریز کـربلاست           قـاتلِ جان تو آقا روضۀ طشت طلاست
اشک‌های گریه‌کن‌ها را شمارش کرده‌ای
گریه بر
جدِّ غریبت را سفارش کرده‌ای
آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت           آسمان قلبش شکست و بارشی نم‌نم گرفت
روضه خوان"دیوار"شد "در" پا به پایش دم گرفت           دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت
نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند
پیـش چـشم دخـتر
تو خانه را آتش زدند
بین این کوچه تو را در نیمۀ شب می‌کشند           بی عمامه بی عبا در پشت مرکب می‌کشند
تا گذر از جمعیت می‌شد لبالب می‌کشند           ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می‌کشند
سوخت در بین گذر بال و پر پـروانه‌ها
عمه جانت سنگ خورد از پشت بام خانه‌ها

: امتیاز
نقد و بررسی

بند زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ البته این موضوع بدان معنا نیست که ربیع و فرزندش در حق امام جفا نکرده اند، بلکه بطور قطع بخاطر منافع دنیایی خویش تن به دستور منصور داده و در حق امام ظلم نموه اند لیکن اعمال گفته شده در بالا را که معمولا در بعضی اشعار می آید انجام نداده اند؛  جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

پیش پای‌ت اشک‌های همسرت افتاده است           جای جای این گذر بال و پرت افتاده است
تکه‌ای از شعله بر روی سرت افتاده است           رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟
ریسمانِ بی‌مروّت‌ها اسیرت کرده است

ناسزای بی‌حیا در کوچه پیرت کرده است

زباحال امام جعفر صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دم آخـر بـه بـرم زود بـیـا مـادر جـان            تا کنم سفـره دل پیـش تو وا مادرجان
هـمه اعـضای تـنـم مـثل تنت آب شده            بین بـسـتر بنـگـر حـال مـرا مادرجان


سوخت چون خانۀ تو خانه و کاشانه من            می‌زدم در وسـط شعله صدا مادرجان

سـوخـتن ارثـیـۀ مـادری مـاسـت ولـی            صورت حور کجا شعله کجا مادرجان

نه فقط آن شب و آن صحنه، خدا می‌داند            روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان
یاد کردم ز کتک خوردن تو، تا گفـتند            می‌زدند پیـرزنی را ز جـفـا مادرجان
گـفته بودم به همه مـادر ما را کـشـتند            قنفذ و ضرب
غلافش به خدا مادر جان
گفته بودم به همه بعد پیـیـمبر شده بود            کار تو گریه به هر صبح و مسا مادرجان
گفته بودم به همه رکن تو را بشکستند            با همان ضرب در و ضربه پا مادرجان
گفته بودم به سرت پارچه‌ای می‌بستی            بعد از آن واقعه کـوچه چرا مادرجان
گـفته بودم به همه ناحـلة الجـسم شدی            شبهی ماند فقـط از تو به جا مادرجان

گفته بودم به همه مادر ما غش می‌کرد            دم به دم بود چنین حال شما مادر جان
گفته بودم که شکست و به روی خاک افتاد            گـوشـوار تو ز سیـلـی جفا مـادر جان
گفته بودم که از آن هیزم نیم سوخته، هست            نزد ما، تا برسد مـهـدی ما مـادر جان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

نه فقط آن شب و نه آن صحنه، خدا می‌داند            روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان           

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باز ما را چشمه‌ای از اشک جاری داده‌اند           روز و شب خاصیت ابر بهاری داده‌اند

سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک           آب و آتش باز با هم دست یاری داده‌اند


در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی           شب‌نـشـیـنان فـلک را بی‌قراری داده‌اند

بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان           آسمان را در عزایش بردباری داده‌اند؟

کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد           زین سبب او را ردای سوگواری داده‌اند

شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او           دانش و دین را قوام و استواری داده‌اند

پـیـروان مـذهـب این آفـتـاب عـشـق را           معـرفت آموخـتـند و رستگـاری داده‌اند

شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید           از نمک مرهم برای زخم کاری داده‌اند

دل بدین گلشن چه می‌بندی پس از تاراج گل؟           این چـمن را آب از بی‌اعـتباری داده‌اند

سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان           عرشیان را رتبۀ خدمت‌گـزاری داده‌اند

شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را           در گـذرگـاه نـسـیـم آئـیـنـه‌داری داده‌اند

گر چراغ لاله‌ای روی مزار او نسوخت           لاله‌ها پایان به این چشم‌انتظاری داده‌اند

آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقـیع           هر که را پروانۀ شب‌زنـده‌داری داده‌اند

تا محـبـان را فراخواند به پـابـوس امام           اشک‌های مـا به دل، امیـدواری داده‌اند

: امتیاز